کد خبر: ۱۰۲۰۴
۱۴ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۰

حجاری سنگ مزار امام رضا(ع)، هنر سنگی سراج

غلام‌رضا سراج علیایی که حالا پنج سالی می‌شود از دنیا رفته، تمام عمر تیشه دستش بوده و سنگ‌های صحن‌وسرای حرم امام رضا (ع) را تراشیده. شروعش از پنج شش سالگی بود.

غلام‌رضا سراج علیایی که حالا پنج سالی می‌شود از دنیا رفته، تمام عمر تیشه دستش بوده و سنگ‌های صحن‌وسرای حرم امام رضا (ع) را تراشیده. شروعش از پنج شش سالگی بود. مستمع آزاد می‌نشست توی دکان سنگ‌تراشی و کار باقی را نگاه می‌کرد. بعد کم‌کم شروع کرد به زدن بوم‌غلتون (غلتک) و پایه شمع (پی ساختمان) و هاون و هرکاره. حتی برای مدتی رفت توی کار ساختمانی، اما سال ۴۱ می‌شود حجّار رسمی آستان قدس؛ پیشه‌ای که حالا دیگر انگار نه مشتاقی دارد و نه استادی.

از همان شب واقعه گوهرشاد که روی پشت‌بام صحن مشغول خواب تابستانی‌اش بود تا سال‌ها بعد از بازنشستگی تمام عمرش در حرم گذشت و تراشیدن سنگ: گلدان‌های دور حوض صحن گوهرشاد و آزادی، ساعت آفتابی صحن جمهوری، سرستون‌ها و تابلو‌های سنگی کتابخانه، پایه‌ها و لگن‌های سقاخانه، ایوان‌ها و محراب و سرستون صحن قدس و... بخشی از هنر سنگی اوست اگر حجّاری سنگ مزار مرقد منتسب به حضرت علی (ع) در مزار شریف و چند خرده‌کار دیگر را نادیده بگیریم. 

حجاری سنگ مزار امام رضا(ع)، هنر سنگی سراج

پسرش، جواد سراج می‌گوید نزدیکی‌های بازنشستگی، آخر سال‌های دهه شصت، حجّاری مهم‌ترین سنگ عمرش را به او پیشنهاد می‌دهند: سنگ مزار حضرت رضا (ع) که حالا توی موزه‌ی حرم نگهداری می‌شود.

خودش توی گفت‌وگویی ماجرا را این‌طور شرح می‌دهد: «سال٦٩ کار را شروع کردیم. البته قبلش هم با یکی از ناظران خرید آستانه رفته بودیم معدن‌های کرمان و یزد و چند تا سنگ آورده بودیم. سنگ یزدی رگه‌دار درآمد و مجبور شدیم برای پایه‌های ضریح استفاده‌اش کنیم. در آخر یکی از سنگ‌هایی که از کرمان آورده بودیم به‌عنوان سنگ مزار حجاری شد.» او دو سال توی کارگاهی در صحن قدس بی‌این‌که حتی یک‌بار روی سنگ بنشیند به تراشیدنش مشغول شد و بعد انگار با خیال راحت بازنشسته می‌شود و در ۹۳ سالگی با سنگ قبر ساده‌ای در خواجه ربیع به خاک سپرده شد.

 

حجاری سنگ مزار امام رضا(ع)، هنر سنگی سراج

 

گفتگو با غلامرضا سراج علیایی ۱۹ آبان ۱۳۹۵ در صفحه ۹ روزنامه شهرآرا شماره ۲۱۲۴ چاپ شده است که در اینجا به مرور آن می‌پردازیم. 

غلامرضا سراج‌علیایی همان تصویری است که از یک پیرمرد ٨٩‌ساله انتظار دارید؛ مو‌های یک‌دست سفید، پایی که اگر عصایی کنارش نباشد مشکل با او راه می‌آید و پیرمردی که بعد از این‌همه سال که از کوچه «بازار حاج‌آقاجان» کوچ کرده به قاسم‌آباد، هنوز هم مثل همه قدیمی‌ها دلش برای شلوغی‌های دور حرم تنگ می‌شود. او همین‌روزهاست که پا به نهمین دهه زندگی‌اش بگذارد؛ اما انگار‌نه‌انگار که گردی از تاریخ روی خاطراتش نشسته باشد، از همان پنج‌شش‌سالگی‌اش را مو‌به‌مو به یاد دارد. از خواب تابستانی‌اش روی پشت‌بام در شب حادثه گوهرشاد تعریف می‌کند، گریزی می‌زند به کسادی بازار دوره دکتر امینی و بعد اینکه چه شد که مهم‌ترین افتخار عمر او یعنی حجاری سنگ‌مزار امام‌رضا (ع) نصیبش شد.

حجار باسابقه حرم رضوی این‌روز‌ها به سبب بیماری و کهولت سن، بیشتر خانه‌نشین است. به‌همین‌بهانه هم به سراغ او رفته‌ایم تا هم عیادتی شده باشد و هم یادی دوباره باشد از روز‌هایی که او در خاطرش دارد.

- شما از قدیمی‌های شغل سنگ‌تراشی هستید؛ ولی چرا بر‌خلاف انتظار به‌جای اینکه فامیلتان «حجار» باشد، «سراج» است؟

فامیل ما به شغل پدرم مربوط است. سابق‌بر‌این، پدرم در بست بالا، بغل آشپزخانه حضرت، مغازه سراجی داشت و زین، لجام و وسایل چرمی رزم می‌فروخت؛ البته الان به کار کیف، چمدان و کمربند، سراجی می‌گویند. منظور از «علیایی» هم یعنی اینکه در بالاخیابان کار می‌کردند.

خیلی کوچک بودم که خدابیامرز پدرم از دنیا رفت. یک برادر هشت‌نه‌سال بزرگ‌تر از خودم داشتم. توی کار قالی‌بافی و نقشه‌های قالی بود. در گذشته، درد چشم زیاد بود. همین برادرم درد چشم داشت. مادرمان هم درد چشم شدیدی داشت، برای همین رسیدگی به من یک مقدار برایشان سخت بود و مادرمان ناچار به برادرم گفته بود که یک جایی سر من را بند کند. در محله آشنای سنگ‌تراشی داشتیم که به او گفتند: «این را ببر در دکان نگهداری‌اش کن.» من را از شش‌سالگی (سال‌١٣١١) گذاشتند سرِ کار سنگ‌تراشی در بازار بست طبرسی حرم.

این بازار بعد‌ها خراب شد. خیلی هم بازار تاریکی بود؛ یعنی وقتی می‌رفتی بیرون، انگار از ظلمات درآمده بودی. فقط چند تا سوراخ توی سقف داشت و آ‌ن‌هایی که داخل بازار مشغول بودند، با روغن چراغی کار می‌کردند. جایی هم که به در حرم وصل می‌شد، سقف‌های کوتاه ضربی داشت و همه‌جور شغلی مثل عطاری، خراطی و قلاب‌دوزی آنجا بود. ما هم در راسته حجار‌ها کار می‌کردیم؛ البته اول کار که یک‌سالی مستمع‌آزاد بودم، بعد کم‌کم مشغول کار سوهان‌کاری و دیگ‌تراشی شدم.

 

حجاری سنگ مزار امام رضا(ع)، هنر سنگی سراج


- بعد‌ها خودتان هم در همان راسته حجار‌ها صاحب‌مغازه شدید؟

تا ٢٣-٢٢سالگی توی همان بازار مشغول کار بودم. سنگ قبر، بوم‌غلتون (غلتک)، پایه شمع (سنگ‌های پی ساختمان)، هاون، هرکاره و بقیه چیز‌هایی که درگذشته مُد بود، می‌ساختم. بعد هم که بزرگ‌تر شدم، دیگ‌تراشی را که سخت‌تر بود، شروع کردم. استادمان- خدا رحمتش کند- خیلی کار تمیزی داشت؛ ولی من به سن ١٣سالگی که رسیده بودم، به تصدیق بقیه رفقا و همکارانمان زده بودم روی دستش؛ یعنی همه می‌گفتند که «کار رضا از کار اوستاش هم تمیز‌تر و نازک‌تر و ظریف‌تره».
٢٢‌سالگی که رفتم تهران، دیدم این کار‌ها توی تهران نیست؛ یعنی آنجا نه سنگش بود و نه سنگ‌تراشش. برای همین رفتم توی کار سنگ‌های ساختمانی. البته ٨-٧ماهی بیشتر تهران نبودم، زود برگشتم مشهد و در فلکه تقی‌آباد برای خودم کارگاه سنگ حوض و پله و سنگ‌های ساختمانی زدم.

 

حجاری سنگ مزار امام رضا(ع)، هنر سنگی سراج


- و چطور شد که راه پایتان به حرم باز شد؟

من تا سال‌٤١ برای خودم کار می‌کردم تا اینکه زمان دکتر امینی، همه کار‌های ساختمانی خوابید و خیلی‌ها زدند توی کار‌های دیگر. من همین‌طور دوسالی تحمل کردم تا اینکه کار‌های آستانه راه افتاد. یکی از رفقای من به‌نام «حاجی علیزاده» از زمان وقایع مسجد [گوهرشاد]با استاندار آشنا شده بود و سپهبد عزیزی او را برای کار‌های عمرانی انتخاب کرده بود؛ البته این‌طور‌که من سوال کردم، گفتند که زمان واقعه مسجد گوهرشاد همین سپهبد عزیزی که آن‌موقع سرهنگ بوده، حاجی علیزاده را رد کرده است و از همان موقع با هم آشنا شده بودند.

حاجی علیزاده -خدابیامرز- که از بزرگ‌ها و عمو‌های پایین‌خیابان بود، از قضیه مسجد به‌خاطر مخالفت با پهلوی فراری شده بود و چند سال لبنان زندگی می‌کرد؛ ولی رابطه‌اش را با عزیزی حفظ کرده بود و موقعی که عزیزی استاندار شد، برنامه وسیع‌کردن حرم را به او سپرد و حاجی را به نیابت خودش گذاشت. من هم با حاجی آشنا بودم و همین‌طوری وارد حرم شدم.

١٤‌فروردین‌٤١ بود که آمدم حرم؛ یعنی گفتند بیا. تا سال‌٧٠ هم بودم و بعد خودم را بازنشسته کردم؛ البته زمان بازنشستگی سنگ مرقد مطهر امام‌رضا (ع) دستم بود؛ ولی دیگر برایم سخت بود که سر ساعت سر کار بروم. بازنشسته شدم؛ ولی گفتم که اگر حقوق هم ندهید، این سنگ را تمام می‌کنم. سنگ مرقد هم که تمام شد، تا سال‌٧٤ کار‌هایی انجام دادم. گلدان‌های دور حوض صحن گوهرشاد و آزادی، ساعت آفتابی صحن جمهوری، سرستون‌ها و تابلو‌های سنگی کتابخانه، پایه‌ها و لگن‌های سقاخانه و ایوان‌ها، محراب و سرستون صحن قدس، همه اینها کار‌های بعد‌ازبازنشستگی من است.

 

حجاری سنگ مزار امام رضا(ع)، هنر سنگی سراج

- قطعا سنگ مزار امام‌رضا (ع) خاص‌ترین و خاطره‌انگیزترین کاری است که شما در طول دوران زندگی‌تان انجام داده‌اید. چقدر زمان برد تا این کار همانی که می‌خواهید بشود؟

نزدیک دو سال من بودم و دو تا از رفقا. قبل از سال٦٩ کار را شروع کردیم. کارگاهمان هم توی صحن قدس بود؛ البته قبلش هم با یکی از ناظران خرید آستانه رفته بودم معدن‌های کرمان و یزد و چند تا سنگ آورده بودیم. سنگ یزدی، رگه‌دار درآمد و مجبور شدیم برای پایه‌های ضریح استفاده‌اش کنیم. واقعا کار سختی بود؛ یعنی حساسیت‌های خاص خودش را داشت و حتی نمی‌شد روی سنگ بنشینی. همیشه هم باید با وضو می‌بودیم.

جالب است بگویم بعد‌از کار‌کردن روی این سنگ، سیدی از مزار‌شریف افغانستان آمد پیش ما که سنگی برای آنجا می‌خواست. سنگ مرقد امام‌رضا (ع) را که دید، پیله کرد که مثل این می‌خواهم. گفتم: «مثل این نمی‌شود.» یعنی نه می‌شد سنگش را پیدا کرد و نه امکان داشت که دو سال روی آن کار کنیم. در‌نهایت هم دوسه‌ماهی کار کردیم و سنگ حرم مزار‌شریف را فرستادیم.



- با‌توجه به اینکه شما هیچ‌وقت فرصت سوادآموختن نداشتید، چطور خط‌وخطوط را روی سنگ در‌می‌آوردید؟

البته چشمم به حروف آشنا بود. علاوه‌بر اینکه خطوط روی سنگ را خطاط‌ها می‌نوشتند، یک خطاطی هم به‌نام «حاجی رضوان» خدابیامرز، توی آستان قدس بود که روی سنگ می‌نوشت. خطاط‌های حالا قلمشان روی سنگ راه نمی‌رود. یک وقتی حتی اگر از حاجی می‌خواستیم که روی سنگ قبر بنویسد، اگر قلمی همراهش نبود، پشت جعبه چوبی کبریت را به‌جای قلم استفاده می‌کرد.


ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44